• 1403/02/30 - 15:25
  • - تعداد بازدید: 1725
  • زمان مطالعه : 11 دقیقه

نوجوانان در داستان‌های جنگی‌ام باید زنده بمانند

 

تیم سربازها، نخستین رمان یک گرافیست از اهالی روابط عمومی است که دل در گرو نوشتن دارد. محمدعلی سپهر، هنرمند و نویسنده‌ای است که از چند دهه پیش، قلمش با داستان‌های کوتاه برای کودکان و نوجوانان آشنا شده است. آرام است و سر به تو دارد. شوخ طبعی‌اش را با مهارت، چاشنی نوشته‌هایش می‌کند، حتی وسط یک داستان جنگی. بعد از جریان اپیدمی کرونا ترجیح داد در یک اتاق کوچک به تنهایی کار کند، همین جا در طبقه دوم مرکز روابط عمومی و اطلاع‌رسانی وزارت جهادکشاورزی. دور و برش پر شده از کتاب. از رمان‌های داخلی و خارجی گرفته تا کتابهای هنری، تصویرسازی و تاریخی. در خلوتش علاوه بر خلق آثار هنری برای اداره، هر از گاهی کتاب می‌خواند و نقاشی می‌کند برای دلش. موهایش حسابی سفید شده و آرام سخن می‌گوید. این روزها برای شنیدن صحبت‌هایش باید خوب گوشهایم را تیز کنم. گاهی پیشش می‌روم و خلوتش را برهم می‌زنم. از این طرف و آن طرف می‌گویم. از زمانه، از زمین و از آسمان. چند کتاب هم قرض می‌گیرم و تا مدتی ناپیدا می‌شوم از جلوی دیدگانش. می‌خواهد روی مسایل عمیق شود، اما معلوم نیست تا کجا. این چیزی است که من فهمیدم. سپهر در دو دانشگاه، گرافیک تدریس می‌کند و تاکنون 34 کتاب نوشته، با این حال همکارانش، بیشتر او را به عنوان یک گرافیست می‌شناسند. همین هفته پیش بود که شنیدم رمان تیم سربازهایش برای سومین بار زیر چاپ رفته و در سی و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، مراسم امضای کتابش برگزار می‌شود. به مناسبت این روز و هفته روابط عمومی و ارتباطات، پای صحبت‌های این نویسنده نشستم تا بیشتر از کارهایش و فعالیتش بدانیم و قدردانی هم کرده باشیم از این عضو باسابقه روابط عمومی. سپهر به داستان‌های جنگی علاقه نشان می‌دهد. فکرش آنجا سیر می‌کند. انگار گذشته و خاطراتش را مرور می‌کند با آنچه که دیده و شنیده در دوران جنگ تحمیلی. آن زمان که نوجوانی بوده در شهرش کرمانشاه. کتاب دیگری هم دارد کمیک تصویری با عنوان "ماجراهای مبارزان". او در رمان "تیم سربازها" تلاش می‌کند وجه انسانی را در میان آن همه غوغا و رویدادهای تلخ جنگی به تصویر بکشد و فرهنگ رشادت و از خود گذشتگی را به نوجوانان یادآوری کند. سپهر می‌گوید که نمی‌خواهد در داستان‌هایش، نوجوانان آسیب ببیند و حتی خراش هم بردارند. معتقد است نوجوانان باید در جنگ زنده بمانند و شرطش برای نوشتن داستان‌های جنگی همین است. این کار را با تیم سربازها هم انجام داده است. اعضای تیم فوتبال از جنگ، سالم به خانه‌هایشان برمی‌گردند.

 

- رمان شما با عنوان تیم سربازها به چاپ سوم رسیده است. کمی از این کتاب بگویید؟

تیم سربازها نخستین رمانی است که نوشته‌ام. این رمان برای نوجوانان است و درباره شش نوجوان دبیرستانی است که عضو تیم فوتبال هستند و تصمیم می‌گیرند به جبهه جنگ بروند. آنها دلایل خاص خودشان را داشتند. این کتاب با استناد به فرهنگ انسانی که در جبهه‌های جنگ تحمیلی وجود داشت، نوشته شده. منظورم خصلت‌هایی است مانند ازخودگذشتگی، رافت، مهربانی و اعتماد به نفس. بخشی از داستان برگرفته از خاطرات واقعی‌ام است. من در دوره نوجوانی، شاهد تاثیر این فرهنگ میان نوجوانان و جوانان بودم و تلاش کردم این فرهنگ را در رمان تیم سربازها منعکس کنم. تیم سربازها یک کتاب 120 صفحه‌ای در قطع پالتویی است و نوجوانان استقبال خوبی از این کتاب داشته‌اند.

- فکر می‌کنید علت استقبال نوجوانان از این رمان چیست؟

من با زبان نوجوانان، این داستان را نوشته‌ام. در واقع تلاش کردم تمام فرمول‌هایی که چنین کتابی به آن نیاز دارد، بکار ببندم. برای مثال درباره همان چیزهایی که در زندگی نوجوانان و جوانان اتفاق می‌افتد، نوشتم. موتور حرکت کتاب، دلی است، مانند هیجان‌ها، ماجراجویی‌ها و علاقه به جنگ و اسلحه و عشق‌های دوران جوانی. این کار، یک کار بدون اغراق است. در این رمان، نوجوانان مانند بقیه می‌ترسند، یک جاهایی احتیاط می‌کنند، می‌زنند و می رقصند، در جبهه جنگ شوخی می‌کنند. در واقع هر چیزی که برای نوجوانان جذاب است را جمع کردم تا این کتاب مانند یک نمایش حماسی و خنده‌دار درآید.

- داستان تیم سربازها در دوران جنگ تحمیلی ایران اتفاق افتاده است. چرا خواستید ابعاد و خصلت‌های خوب انسانی را در یک محیط جنگی پررنگ کنید و به آن جذابیت بدهید، در حالی که در جنگ، خشونت وجود دارد و توام با لحظات و رویدادهای خطرناک و ناگوار است؟

در این رمان، از خشونت جنگ پرهیز کردم، زیرا برای نوجوانان و کودکان مخرب است تا سازنده. درعین حال خواستم یک بازنمایی از حقیقتی را هم در دوران جنگ در جبهه‌ها انجام دهم چون در خاطرات برخی از رزمندگان خوانده بودم که در مناطق جنگی اتفاقات جالبی می‌افتد. برای مثال رزمندگان از آسیب زدن به حیوانات و تیراندازی به آنها در مناطق جنگی خودداری می‌کردند، یا این که در کنار چادر جنگی‌شان، سبزی‌کاری می‌کردند و شوخ طبعی‌های خاص خودشان را داشتند. مرام‌ها، معرفت‌ها و شجاعت‌هایی که به خرج می‌دادند در آن شرایط سخت، همه و همه مد نظرم بود. در واقع یک تضاد و پارادکس عجیبی در رفتار جوانان در مناطق جنگی بود و آنها مرگ را به بازی می‌گرفتند. وقتی کتاب "پایی که جا ماند" اثر ناصر حسینی‌پور را خواندم سخت تحت تاثیر قرار گرفتم که چطور یک نوجوان، کار اطلاعات عملیاتی انجام می‌دهد. یک کار خطرناک که از عهده هرکسی برنمی‌آید و این که گفتار بزرگمنشانه دارد و مانند یک بزرگسال فکر می‌کند. اتفاقا چند بار از من ایراد گرفتند که چرا درباره حضور بچه‌ها در جنگ می‌نویسی و حضور آنها را در جبهه جنگ موجه جلوه می‌دهی.

- شما چه پاسخی به این نقدها دادید؟

من می‌گویم، اینها واقعا بچه نبودند چون یک بچه جایی نمی‌رود که در آنجا مرگ و فجایع در جریان است. اگر یک نوجوان تمام ویژگی‌های نوجوانانی را داشته باشد از جنگ گریزان است و از سر و صدای جنگ می‌ترسد. نوجوانانی که در جنگ تحمیلی حضور پیدا کردند، اگرچه از نظر سن و سال و چثه کوچک هستند، اما آدم‌های بزرگ‌اند به لحاظ تفکر و وطن‌پرستی. نمونه آن بهنام محمدی 13 ساله که در خرمشهر جنگید و شهید شد.

- منظورتان این است که این نوجوانان، خاص هستند؟

بله، به نظرم خاص هستند و از خیلی جهات، فراتر از زمان خودشان فکر می‌کنند. در بسیاری از جنگ‌هایی که در جهان رخ داده است، با حضور نوجوانان در جبهه‌های جنگ روبرو هستیم و این تنها مختص ایران نیست. در جنگ‌های داخلی آمریکا، در شوروی و یا در جنگ جهانی دوم گروه‌هایی از پسران و دختران نوجوان بودند که می‌جنگیدند. در دوره‌هایی، فشار برای حضور نوجوانان در جنگ وجود داشته، اما در ایران حضور در جبهه‌های جنگ و دفاع مقدس، داوطلبانه بوده است و خیلی‌هاشان به زور می‌رفتند جبهه و حتی شست پای‌شان را در مرکب می‌کردند و به جای انگشت والدین، پای رضایت‌نامه می‌زدند. من خودم چند بار در سن 16 سالگی اقدام کردم برای رفتن به جبهه جنگ، اما وقتی مسوولان فهمیدند من را از اتوبوس کشیدند بیرون و اجازه ندادند عازم شوم و می‌گفتند سن‌ات کم است.

- پس جنگ را از نزدیک ندیدید؟

خیر ندیدم. اما داستان‌های مربوط به جنگ و روایت فتح‌ها را خوانده‌ام و پای صحبت‌ها و خاطرات افرادی که در حین تحصیل به جبهه رفته بودند، نشستم. در عین حال با فجایع جنگ در شهرمان کرمانشاه روبرو بودم. وقتی منطقه‌ای بمباران می‌شد، می‌دیدم هواپیمای دشمن چقدر پایین می‌آمد و با مسلسل به طرف مردم شلیک می‌کرد.

- خصلت‌های خوب انسانی چه نقشی در جنگ‌ها دارند. فکر می کنم قصد دارید در رمان‌تان این را نشان دهید.

من مطمئنم خصلت‌های خوب انسانی، افراد را در جنگ نگه می‌دارد و موجب پیروزی و مقاومت‌شان می‌شود. نوجوانان و افرادی که در جنگ تحمیلی حضور داشتند، پاک و باخدا بودند و همین صفت‌ها موجب رزم‌آوری آنها می‌شد.

- قهرمانان رمان شما در جنگ، زنده می‌مانند و به خانه باز می‌گردند.

در داستان‌های من نوجوانان کشته نمی‌شود و زخم‌های جدی هم برنمی‌دارند.

- پس شما خوشبین هستید اگرچه در ترسناک‌ترین و سخت‌ترین لحظات داستان‌تان.

صد درصد. جوانان باید زنده بمانند و در هر داستان جنگی، شرط من برای حضور نوجوانان این است که زنده و سالم بمانند.

- تاکنون چند کتاب نوشته‌اید و آیا رمان جدیدی در دست دارید؟

تاکنون 34 کتاب داستان در حوزه کودکان و نوجوانان و بزرگسالان نوشته‌ام که چهار مورد آن در حوزه شعر و یک کتاب مرجع در حوزه هنر و تصویرسازی برای بزرگسالان بوده است. رمان دیگری هم در دست دارم. داستان آن در مورد حضور نوجوانان در درگیری‌هایی در منطقه کردستان، پیش از آغاز جنگ تحمیلی است.

- قهرمان داستان کیست؟

این دیگر جزو اسرار است.

- نوشتن برای قشر کودک و نوجوان چقدر دشوار است؟

با توجه به فرمول‌هایی که نزد استادان ما و در کتاب‌های آموزشی است، نوشتن برای کودکان و نوجوانان کار چندان سختی نیست. مشکل‌ترین بخش نوشتن برای نوجوانان این است که به این فرمول‌ها و سبک‌ها رجوع کنیم و یاد بگیریم که چطور برای آنها داستان بنویسم. این نوع نگارش دارای ضوابطی است که باید نزد استاد آموخت و دانسته‌ها و تجربیات خود را داخل آن قالب گذاشت و منتشر کرد.

- مشکل اصلی نویسندگان و داستان‌نویس‌ها چیست؟

مشکل اصلی در مورد پخش کتاب است. مانع چندانی تا تولید وجود ندارد، اما پخش و فروش کتاب، مشکل است. تیراژ کتاب‌ها پایین آمده و در برخی از انتشاراتی‌ها، کتاب‌ها به 200 تا 300 تیراژ رسیده است.

- اجازه دهید باز به خودتان برگردیم. از کی متوجه شدید می‌توانید داستان بنویسد؟

در دوران دبیرستان، یک قطعه ادبی نوشتم و ارسال کردم برای سروش نوجوان. آن زمان مرحوم قیصر امین‌پور سردبیر سروش نوجوان بود. آن قطعه ادبی در یک صفحه کامل به چاپ رسید و کارم را تحویل گرفتند و نوشتند "چه مهربان و زخیمند دست‌های تو پدر، خوشا به حال داس و خوشه‌ها" من خیلی تشویق شدم، اما نوشتن از زمانی برایم جدی شد که وارد مطبوعات شدم برای تصویرسازی. در سال‌های 1373 بود که با نشریات و روزنامه‌ها همکاری‌ام را آغاز کردم. در آن زمان متوجه شدم توانایی نوشتن دارم. البته خیلی مطالعه می‌کردم. نوشتن برایم تنها جنبه ذاتی نداشت. پس از یک ماه، سرویس‌های مختلف یکی از روزنامه‌ها که در آن مشغول به کار بودم خواستند برایشان بنویسم. سرویس‌های ادبی، فرهنگی و کتیبه زخم که درباره جنگ بود. نوشته‌هایم هم چاپ می‌شد و بازخورد خوبی داشت. صفحه کودک روزنامه را هم به من دادند و مجبور شدم هر هفته یک داستان کوتاه بنویسم. اسم صفحه، "گلبرگ بچه‌ها" بود. مدت پنج سال این صفحه را درآوردم. بعدها خانم فریبا کلهر در سروش کودکان به من گفت، شعرهایت فنی نیستند و اشکالات فنی دارند. من رفتم شعر گفتن  را یاد گرفتم. داستان‌نویسی را هم خواندم و از جمله کتاب ناصر ایرانی را در مورد داستان‌نویسی مطالعه کردم و با داستان‌نویسی آشناتر شدم و داستان‌های کوتاه نوشتم. نزدیک به 60 داستان کوتاه کودک از من در نشریاتی مانند سروش کودکان، باران و کیهان بچه‌ها چاپ شد. در آن دوران در روابط عمومی وزارت جهاد سازندگی هم مشغول به کار شده بودم.

- روابط عمومی توجهی به نوشته‌هایتان داشت؟

بله توجه داشت. در سال 1374 علی دارابی مدیر روابط عمومی وزارت جهاد سازندگی بود. او تشویق و حمایتم کرد و در نشریه "پیام جهادسازندگی"، این فضا را به من داد و چهار صفحه از این نشریه را به کودکان اختصاص داد تا برایش بنویسم و مطلب تهیه کنم. نام صفحات "پونه" بود و ارتباط قوی با بچه‌ها داشتم از راه نوشتن. مجموعه داستان‌های کوتاهی که برای کودکان در روزنامه نوشته بودم با پیشنهاد و حمایت دارابی در قالب یک کتاب با عنوان پرنده آبی چاپ و میان همکاران جهادسازندگی توزیع شد. پس از آن هم در پنجمین جشنواره مطبوعات، مقام نخست را در بخش تصویرسازی سروش کودکان کسب کردم و جایزه‌ام حج تمتع شد. در آن سال‌ها نظر انتشاراتی‌ها به من جلب شد و چند کتاب را تصویرسازی کردم. همین رویدادها و موفقیت‌ها موجب شد تحصیلات دانشگاهی‌ام را در مقطع کارشناسی ارشد گرافیک ادامه دهم.

- آثار چه کسانی را می‌خواندید در آن ابتدا؟

کتابهای بزرگ علوی، محمود دولت‌آبادی و شهرنوش پارسی‌پور را دنبال می‌کردم که فنی می‌نوشتند.

- اکنون چطور؟

نویسندگانی همچون جنیفر اسمیت، ایمی هارمون، یاشار کمال و اورهان پاموک.

 

گفت و گو: فرحناز هاشمی

پایگاه اطلاع رسانی وزارت جهادکشاورزی

 

  • گروه خبری : اخبار روز,یادداشت ویژه
  • کد خبر : 176642
مریم  مهدوی
خبرنگار

مریم مهدوی

تصاویر